📚
#کتاب_اورکت
🤲 بسم رب الشهدا
🎬 قسمت : ۳۳۱
🗓 جمعه : ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۱
✍ فصل ۱۳ : یک صبح پاییزی
✅ راوی : هم رزمان علی آقا
🔰 بخش : ۹
🦋 حضرت اباالفضل علیه السلام - علی ایجادی ؛
📎 - چه کسی پشت بلندگو اعلام کرد آقای فلانی از گروهان "اباالفضل" به دژبانی مراجعه کند؟!
- مگر اتّفاقی افتاده علی آقا؟!
- گروهان "اباالفضل" یعنی چه؟! بگویید گروهان "حضرت اباالفضل علیه السلام"! باید نام بزرگان دین با احترام تمام گفته شود.
----------------------------------------------------
🔰 بخش : ۱۰
🦋 مگر بقیه غریبه اند - حسین پنجی ؛
📎 - علی آقا کجا؟!
- ستاد.
- مسیر طولانی است بیا با موتور برو.
- تشکّر، موتور از بیت المال است و من هم کار شخصی دارم!
---------------------------------------------------
در تپّه های اطراف حلبچه بودیم که خبر شهادت علی اصغر بین بچه ها دست به دست شد. برای صحّت و سقم خبر، پیش علی آقا رفتم:
- از بچّه های خودی و آشنا کسی شهید شده؟
- مگر بقیّه غریبه اند! همه رزمنده ها خودی و آشنا و مثل بچّه های ما هستند، هیچ کدامشان بچه های یزید نیستند!
🌴🌴🌴🌴 🍁🍁🍁🍁
✅ کتاب اورکت ادامه دارد.......
✅ قسمت بعد: ان شاءالله ادامه فصل ۱۳
( اردوگاه الرشید )
🌺🌺🌺🌺 🏵🏵🏵🏵
✅کانال
#شهدای_گمنام و
#مدافعان_حرم شهرستان آران و بیدگل💐
📲
https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol