|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_183 و مشغول بازی کردن با انگشت هام شدم، که همون لحظه صدای شاد و سرحال کیانا میاد که میگه: - ح
امروز روز عقدمونه، ذوق و هیجان عجیبی تموم وجودم و پر کرده، به داخل آینه نگاه می‌کنم و برای بارآخر خودم رو چک می‌کنم... بسیار زیبا شده بودم، و بعدش هم به سفره عقد زیبا و لاکچری نگاهی می ندازم که در اوج سادگی بسیار زیبا بود. قرآن رو توی دست‌هام می‌گیرم و سوره نسا رو باز می‌کنم و با کسری شروع به خوندتش می‌کنیم. که همون لحظه صدای عاقد بلند میشه و شروع به خوندن خطبه‌ی عقد می‌کنه: - قال رسول ا...(ص) النکاح و سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی...دوشیزه مکرمه سرکار خانوم اسرا توکلی فرزند مصطفی توکلی آیا به بنده وکالت می‌دهید که با مهریه یک جلد کلام ا...مجید، یک دست آینه و شمعدان، ۳۱۳ شاخه گل نرگس و ۷۲ عدد سکه بهار آزادی و یک سفر کربلا، شما را به عقد دائم آقای کسری زارع فرزند کامران زارع در بیاورم؟! آیا بنده وکیلم؟! که مهرانه شر و شیطون میگه: - عروس رفته گل بچینه! عاقد- برای بار دوم میگم سرکار خانوم اسرا توکلی شما را به عقد دائم آقای کسری زارع در بیاورم؟ که کیانا لبخند زنان میگه: - عروس رفته گلاب بیاره. عاقد- برای بار سوم میگم، آیا وکیلم؟ که اسما لبخند زنان میگه: - یک چیزی یادتون نرفته؟ زیر لفظی می‌خواد خواهرم! که مادر کسری جعبه‌ی کوچکی به دستم میده... عاقد- این دفعه وکیلم؟ که چند ثانیه مکث می‌کنم که کسری با صدای بم و مردونه اش دم گوشم میگه: - بانوی ترمه پوش، غزل ها فدایتان... آیا وکیلم عشق بریزم به پایتان؟ که لبخندی می‌زنم و میگم: - با اجازه‌ی امام زمان، پدرم مادرم و تموم بزرگ ترها ی مجلس بله... که صدای دست و جیغ همه فضا رو پر می‌کنه... ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.