💜رمان اورا💜
قسمت نهم
یهو رفت بیرون ولی خدایا دلم میخواست بزنم زیر گریه ها
_ای خدا... هق
من هیچ کسو ندارم تو... تو... این دنیا.... هق
هق.... هق.... هق...
گریه هام انگاری تمومی نداشت
_پرستاره با لبخند با آقای دکتر اومدن سمتم
لبخند تبخی زدم
_عزیز دلم چرا گریه؟
_هیچی خوب میشم
_عزیزم انشالله
_بله باید خوب بشین
برگشتم سمت دکرت وای یا ابولفضل چرا انقدر سرد داداش آبجوش بدم خدمتت
_ایششش
_خخخخخخ. هیس عزیزم حرص نخور میگم حالا برات
لبخند کجی زدم
حالا یه کسی بود که بتونم باهاش درد و دل کنم
آخی خدا جونم شکرت
_خدا شکرت ممنونم
ببخشید معذرت میخوام نمیخواستم این کارو بکنم
شکر نعمت نعمتت افزون کند
واقعا همینه ببخشید خدا جونم
_چی زیر لب میگی خانم خوشگلم
عه همون پیرزنه
_هیچی با خدا بودم
_اوووو پس نخت وصل شده ها
_نخ؟
پرستاره و پیرزنه خندیدن که از خندیدن آروم به قهقه تبدیل شد
_وا چی شده؟
دکتره با پوزخند چنتا چیز به پرستاره گفت که پرستاره فقط با سر جواب داد
_چ... ش... م..... خخخخخ
_خانم ملکی بنده با شما شوخی دارم
در ایکی از ثانیه قلب هممون وایساد وای خدایا این چشه
دکتره آنقدر بی اعصاب
بد بخت پرستاره خشکش زده بود پیرزنه هم هنوز داشت یه ریز میخندید
نگام که افتاد بهش خنده ریزی کردم که دستشو به نشونه هیس برد سمت بینی اش
سر تکون دادم که
_مگه من مسخره شما دوتام که به من میخندین ها
_ببخشید آقای دکتر شما هیچ حقی ندارید سر ما داد بزنید
_چرا دارن خوبم دارم
ای خدا هی من میخوام دهن به دهن این مرتیکه نزارم مگه میشه عه
_آقا محترم
_محترم محترم نکن برای من روحانی بد بخت
اخم کردم بدم اخم کردم اون حق نداشت به عقاید من بی احترامی کنه
_ چه غلطی کرده
_گوشاتم ناشنوتست ها
صدای خیلی آروم تر شده. بود میخواست منو خر کنه
هه به فکر اینم باش
_شما حق ندارید به عقاید من بی احترامی کنید
_من هر کاری دوست داشته باشم میکنم
_بله آقای به مثال دکتر درست میگن شما حق ندارید به عقايد این خانم بی احترامی کنید
_تو چی میگی بابا نکنه نامزدیشی
_نه آقای دکتر نامزد چیه یعنی من ن....
پسره یه جوری برگشت سمتم و اخم کرد که به معنای واقعی کلمه لال شدم
_بله نامزدشم به شما چه
_چی... چی... نامز... د
_اخخخخ
_هیس دختر جون
همون پیرزنه بود باید اسمشو بدونم خیلی برام مجحوله ولی خوشم میاد ازش
_این نشگونه گرفتم که یه دقیقه هیچی نگی تا این گل پسرم کارشو بکنه
_گل پسرتون؟
مگه پسر شماست
_نه عزیز جان من مادر بزرگشم نوه امه
صاحب خونه همون. خونه ای که اومدی توش
وای بد تر از این نمیشد
این خونه همونه یا خداااااا
_ببخشید به خدا
_دشمنت ببین فعلا
برگشتم دیدم دکتره الاناس که منفجر بشه
خندمو پنهون کردم. که نخواد دوباره بهم گیر بده
حالا که جاش نیست ولی بعدا جوابشو میدم چه پوروعه
اون پسره که نمدونم اسمش چیه و. کیه و. کجایی داشت اونو عصبانی تر میکرد
_وا مگه چی. میگه که اینجوری اصبانیش کرده
_حرف حق همینه دختر جان همه زورشون میاد قبول کنن