🔸و از کنارش جرقه ای دیگر برای تأیید (حبیب بن مظاهر) به دنبالش برقی دیگر (زهیر بن قین) سوگند به خدا که دوست دارم کشته شوم آنگاه زنده گردم سپس کشته شوم . تا هزار مرتبه مرا بکشند و زنده شوم و در ازای آن، خدا بلا را از تو و خاندان تو دور گرداند سپس بارقه ای از دوردست (سعید بن عبدالله) ای حسین ما به دنبال تو برای دو چیز آمده ایم:برای افتخار و مرگ. بیم از مرگ هرگز نمی تواند ما را از مرگ جدا کند. زندگی واقعی و جاودانی ما در همان مرگ است. اگر هفتاد بار ما را بکشند و بار دیگر زنده کنند باز می گوییم که مرگ را در راه ایمان و عقیده خود خواهانیم. ما خواهان آنیم که در برابر تو به خاک و خون غلتیده جان دهیم. 🔸لبها باز هم تکان می خورند و کلمات با گذشت از میان آنها تقدس می یابند و این بار بر سر و روی اهل بیت می بارند که 🔸شما را هم آزاد می گذارم که مرا تنها بگذارید زیرا لشگر دشمن بسیار و نیرویشان بیشمار است و شما تاب و توان برابری با آنها را ندارید بروید اینها غیر از من با کسی سر ستیز و پیکار ندارند بروید و مرا با این دشمنان تنها بگذارید. من می دانم که خداوند یاریم خواهد کرد و مرا تنها نخواهد گذاشت سایه مرحمتش بر سرم سایه افکن و نظر لطفش به سوی من است همچنانکه از گذشتگان و اسلاف ما هیچگاه لطف خویش را دریغ نفرمود. سخن پایان نیافته بود که نوری غاسق را به قدرت رب فلق شکافت ( قمربنی هاشم) چرا چرا این کار را بکنیم؟ برای اینکه بعد از تو زندگی نماییم؟ سوگند به خدا هرگز دست از تو برنداریم و بدین کار گردن ننهیم و بعد از تو زندگانی نخواهیم خداوند ما را هرگز بدین ناستوده کرداری عقاب ننماید آنگاه لبها نفرات را یکی یکی زیر بارش کلماتش می گیرد و نورها یکی پس از دیگری شکوفا می گردد تا فضایی روشن تر از روز بسازد امام: ای فرزندان عقیل، شهادت مسلم شما را کافی است من شما را رخصت دادم تا به هر کجا که خواهید بروید - چگونه برویم ؟ و در صورتی که رفتیم در جواب مردم چه بگوییم، بگوییم دست از بزرگ و سید و پسرعم خود برداشتیم و او را در میان دشمن تنها گذاشتیم بی آنکه شمشیری برای نصرت او بکار برده باشیم امام: محمد حضرمی تو که خبر آورده اند پسرت در مرز ری اسیر شده است آزادی من بیعت خود را از تو برداشته ام برو و او را از اسیری برهاند - مرا جانوران درنده، زنده زنده بدرند و طعمه خود کنند اگر از خدمت تو دور شوم و در چنین موقعیتی است که لبها در حالتی که گویی از شدت نورانیت به شعف آمده اند زمام کلمات را از دست می دهند و کلمات با سرعت بیرون می ریزند که من از شما خاندانی و یارانی نیکو سیرت تر و با وفاتر ندیده ام خدا به شما جزای نیک دهد 🔸از شب می گفتم....... شبی که صدای زدودن زنگار شمشیرها با صوت قرآن و زمزمه مناجات و نماز درهم آمیخته، شبی بر روی ریگ های تفتیده بیابانی تف، ریگ هایی که برای تقدس یافتن دهانی خون آشام به انتظار باز کرده اند *و اگر از من بپرسید که در کدام لحظه زندگی حسین باید زیست می گویم ... می گویم: شب عاشورا* ادامه متن در https://b2n.ir/804249 #پیامی_در_شب 🆔 @shahid_diyalame