شهید احمد کاظمی 🌱
خبر شهادتش به نجفآباد رسید.
چند ساعت بعد، فهمیدم شهید نشده، شدید مجروح شده بود.
حاجی را بی هوش و خونین رسانده بودند بیمارستان.
آنهایی که همراهش بودند، دیده بودند که او را با سر پانسمان شده، از اتاق عمل آوردنش بیرون.
میگفتند: خیلی نگذشته بود که دیدیم حاجی به هوش اومد
مات و مبهوت شدیم.
همین که روی تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش درآورد.
با اصرار و با امضای خودش، سر حال و سرزنده از بیمارستان مرخص شد.
نیروها را جمع کرده بود.
بهشان گفته بود: من تا حالا شکی نداشتم که توی این جنگ، ما بر حق هستیم، ولی امروز روی تخت بیمارستان، این موضوع رو با تمام وجودم درک کردم.
همیشه دوست داشتم بدانم آن روز، روی تخت بیمارستان چه دیده است.
با این که برادر بزرگترش بودم، ولی هیچ وقت چیزی به ام نگفت.
بعد از شهادتش، از بعضی از دوستان دوران جنگ شنیدم که احمد آن روز در عالم مکاشفه مشرف شده بود محضر حضرت فاطمه.
در واقع حضرت بودند که او را شفا داده بودند، بعد هم بهش فرموده بودند: برگرد جبهه و کارت را ادامه بده
تاریخ شهادت: ۸۴/۱۰/۱۹ 🥀
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b