قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
علیکم السلام اجرتون باعمه سادات ببینید از نظر من همه مدافعان حرم اون روزی که فهمیدن تو سوریه و عراق چه خبره بین دو راهی قرار گرفتن. یه سمت همه ی علایق دنیایی و تعلقاتشون و یه سمت دین و اعتقاداتشون...و اون روزی که پاشون رو تو خاک سوریه یا عراق (فرقی نمیکنه) گذاشتن ، روز عید قربان بوده براشون... چون تونستن برای دینشون از دنیاشون بگذرن! اما با این وجود از حال خانواده هاشون غافل نشدن و همه تلاششون رو میکردن که بتونن خانواده هاشون رو اروم کنن تا کمی از نگرانی هاشون کم بشه حالا در چنین شرایطی صحبت کردن از عملیات ها و درگیری ها اوضاع رو بدتر میکنه ، چون خانواده هاشون بیشتر نگران میشن... برای همین من ندیدم یا بگم خیلی کم دیدم کسی از عملیات ها و درگیری هایی که تو سوریه و عراق بوده برای خانوادش تعریف کنه ، چون میدونه اینجوری حال خانوادش به جای بهتر شدن بدتر میشه... حتی اگه اشتباه نکنم تو کتاب یادت باشد بود که همسر شهید گفته بودن تو خونه ما دیدن شبکه افق ممنوع بود. چرا؟ چون شهید میدونستن خانمشون با دیدن فیلم ها و مستند های شبکه افق بیشتر بهم میریزه. گاهی حتی اجازه خوندن یا دیدن اخبار رو به خانواده هاشون نمیدن که بازهم دلیلش همینه. از یک طرف دیگه اونا از هر فرصتی برای کسب رضایت از خانوادشون استفاده میکنن و تلاش میکنن با دلایلی که میارن دیگه راهی برای نه گفتن از سوی خانواده ها وجود نداشته باشه... مثلا شما فرض کنید من با دیدن تصویر پرچم ایران علاقه ای که به این پرچم دارم رو ابراز کنم و اونها از همین فرصت هم استفاده کنن و به من بگن ما میریم که اون پرچم نیوفته! در این حالت من دیگه نمیتونم مانع رفتنشون بشم چون وقتی به حرفشون فک میکنم میبینم راست میگن و من نمیتونم نظاره گر افتادن این پرچم باشم... دیگه بیشتر از این توضیح نمیدم و امیدوارم متوجه منظورم شده باشید... ✨❤