نهج البلاغه خطبه149
👈 عبرت از مرگ دیگران
من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد. من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد. اگر از اين ضربت و در اين لغزشگاه نجات يابم، كه حرفى نيست، امّا اگر گام ها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخسار درختان، مسير وزش باد و باران، و زير سايه ابرهاى متراكم آسمان پراكنده مى شويم، و آثارمان در روى زمين نابود خواهد شد. من از همسايگان شما بودم، كه چند روزى در كنار شما زيستم، و به زودى از من جز جسدى بى روح و ساكن پس از آن همه تلاش، و خاموش پس از آن همه گفتار، باقى نخواهد ماند، پس بايد سكوت من، و بى حركتی دست و پا و چشم ها و اندام من، مايه پند و اندرز شما گردد، كه از هر منطق رسايى و از هر سخن مؤثّرى عبرت انگيزتر است.
وداع و خدا حافظى من با شما چونان جدايى كسى است كه آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ايّام زندگى مرا خواهيد ديد، و راز درونم را خواهيد دانست. پس از آن كه جاى مرا خالى ديديد و ديگرى بر جاى من نشست، مرا خواهيد شناخت.