شهید گمنام
بعدهوا روشــن شــد. ما مشــغول تكميل شناســائي مواضع دشمن شديم. همينطور كه مشــغول كار بوديم يكدفعه
رضاي خدا عباس هادي ً کسي از کارهايش مطلع نميشد. از ويژگيهاي ابراهيم اين بود که معمولا بجزکســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده ميكردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نميزد. هميشه هم اين نکته را اشــاره ميکرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار ميکنيم، به جز خدا. حضــرت علي(ع) نيز مي فرمايد: »هر کس قلبــش را و اعمالش را از غير خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت. عرفاي بزرگ نيز در سرتاسر جمالتشان به اين نکته اشاره ميکنند که: »اگر کاري براي خدا بود ارزشمند ميشود. يا اينكه هر نََفسي که انسان در دنيا براي غير خدا کشيده باشد در آخرت به ضررش تمام ميشود.« در دوران مجروحيــت ابراهيم به يکــي از زورخانه هاي تهران رفتيم. ما در گوشهاي نشستيم. با وارد شدن هر پيشکسوت صداي زنگ مرشد به صدا در ميآمد و کار ورزش چند لحظهاي قطع ميشــد. تازه وارد هم دستي از دور براي ورزشکاران نشان ميداد و با لبخندي بر لب، درگوشهاي مينشست. ابراهيم با دقت به حركات مردم نگاه ميكرد، بعد هم برگشت و آرام به من گفت: اينها را ببين که چطور از صداي زنگ خوشحال ميشوند. بعد ادامه داد: بعضي از آدمها عاشق زنگ زورخانهاند. اينها اگر اينقدر که ادامه دارد 🌷رفیق شهیدم🌷 @shahid_gomnam15