🌸☘🌸☘🌸☘🌸 فکه بود راه عشق خیابان آشتی با شهدا .. پای پیاده  و خاک های نرم جمعیت زیادی نشستیم بیست کاروان از شهرهای مختلف کنار هم راوی میگفت ناله میزد پدر شهید را بلند کرد و میگریست و میگفت ... پسرش توی همین سرزمین به افتخار گمنامی رسیده بود بعد ازابراهیم هادی گفت شور و حال عجیبی داشت یک جوری داد میزد:  ابراهیم اذان بگو یک جوری التماس میکرد: ابراهیم اذان بگو یک جوری تهدید به قسم دادن میکرد که : ابراهیم اذان بگو قلبمان داشت می ایستاد خدا میدونه خیلی ها میگفتیم الانه که صدای اذان ابراهیم توی دشت بپیچه نکنه همه بشنون و من .... حال خوبی بود خیلی خوب خیلی ها قلبمون رو در فکه جا گذاشتیم و رفتیم زیر باران رفتیم خیس رفتیم باران فکه بوی عطر داشت سلام بر فکه ... سلام بر ابراهیم .... هیچ وقت اون سفر و حس خوبی که داشتیم رو فراموش نمیکنم خصوصا فکه و باران معطرش دعا کنین بازم قسمت بشه 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124