💞🌱💞🌱💞 🌱💍 💞 (۳۳) ✨بلند شدم و رفتم سمت قفسه ی کنار پنجره، از طبقه ی بالایش سبز کوچکم را برداشتم. دوست داشتم همه ی خیال های را که توی سرم رژه می روند، دور بیندازم. دلم آرامش می خواست، یا شاید نشانه ای که آرامم می کرد. 📖قرآن را که باز کردم، سوره ی مریم آمد. آیه هایش می درخشید : "بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَـٰنِ ٱلرَّحِیمِ كۤهیعۤصۤ..." 😍بسم الله نشانه ی روشنی بود برای شروع این زندگی. می دانستم خدای (س) ما را تنها نمی گذارد و از همان رزق "من حیث لایحتسب" ی که به او داده به ما هم می دهد. برای من که دنبال بهانه ای می گشتم این آیه های ناب یک بود. 🌷مهدی (۱) جواب بود. از اتاق بیرون آمدم. رویم نمی شد به پدر و مادرم حرفی بزنم. تصمیمم را به خواهرم گفتم و منتظر رسیدن روزهای خوشرنگ ماندم. ادامه دارد... 🦋روایت همسر 📖برشی از کتاب بی تو پریشانم ---------------------- پ.ن : ۱) منظور است که به دلایل امنیتی اسم جهادی ایشان "مهدی - مهدی ذاکر" در کتاب برده شده. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱