🕊
#پرواز
روایت شهادت روحانی فدائی حرم،
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
قسمت نوزدهم
🍃به محل اسکان رسیدیم. یک ساختمان سه طبقه که هر طبقه دو واحده بود. ما و خانواده حسینی در طبقه اول ساکن بودیم.
نیمی از واحدها از آن ابوحمید بود و نیم دیگر به برادرش ابو یاسین تعلق داشت. یکی از صاحبخانه ها در طبقه سوم ساکن بود و یکی دیگر در خانه پشت ساختمان.
اطراف خانه تقریبا تاریک بود و ستاره ها به خوبی در آسمان دیده می شدند. سکوت و طراوت هوا برایم دل انگیز بود.
کاهش هوا به شدت احساس می شد. وسط تابستان دندان هایمان از شدت سرما به هم می خورد. نگران بچه ها بودم که سرما نخورند. قرار شد برایمان بخاری بیاورند.
🍃خانه ها تقریبا بزرگ بودند. دور تا دور خانه بالکن بود. لوازم و وسایل زیادی توی خانه نبود. یک دست مبل، یک تلویزیون و یک فرش که بخاطر ما پهن شده بود.
توی آشپزخانه هم یخچال و لباسشویی و گاز بود.
هر کدام از اتاق ها هم دو تا تخت و یک کمد برای لباس بود.
تمام وسایل در همین خلاصه می شد. نه از سرخ کن و ساندویچ ساز و رنده برقی خبری بود و نه از سرویس چوب گران قیمت.
آنجا برای ما انگار دنیایی دیگری بود. از تمام تعلقات دنیایی مان جدا شده بودیم و در کمال سادگی باید در کنار بقیه مردم زندگی می کردیم.
🍃ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊