شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #گذر_ایام #فصل_اول #قسمت_دوم فهمیدم که ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم ام
📖 در آن ایام تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوند اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غائب از نظر است تلاش‌های من بعد از چند سال محقق شده پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در اوایل دهه ۷۰ وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم. این را هم باید اضافه کنم که من از نظر دوستان و همکاران یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم یعنی سعی می‌کنم کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم اما همه رفقا می‌دانند که حسابی اهل شوخی و بگو بخند و سرکار گذاشتن هستم. رفقا می‌گفتند که هیچ کس از همنشینی با من خسته نمی شود در مانورهای عملیاتی و در اردوهای آموزشی همیشه صدای خنده از چادر ما به گوش می‌رسید. مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم خلاصه اینکه روزگار ما مثل خیلی از مردم به روزمرگی دچار شد و طی می شد روزها محل کار بودم و معمولاً شبها با خانواده برخی شب‌ها نیز در مسجد و یا هیئت محل حضور داشتیم. سال‌ها از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت یک روز اعلام شد که برای ماموریت جنگی آماده شوید سال ۱۳۹۰ بود تروریست‌ها و مزدوران وابسته به آمریکا در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله می‌کردند هر بار که سپاه و نیروهای نظامی برای مقابل آماده می‌شدند نیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار می کردند. شهریور همان سال و به دنبال شهادت سردار جان‌نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه نیروهای ویژه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای بازسازی کل منطقه تدارک دیدند. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊