📚
#دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_80
«برادر »
یکی دو روز بعد باز هم دیدیم جواد نیست.
خبر نداشتیم روزی بیست کیلومتر را با همین موتور تا روستای حمره میرفت.
چون بچه ها در ادامه جنگ توانسته بودند روستا را بگیرند؛ روستا شده بود خط پدافندی و توی حمره سنگربندی کرده بودند.بقیه بچه های ما از درچه هم توی روستا بودند .
جواد هر روز این مسافت را میرفت تا پیش این بچه ها باشد.
چند وقت بعدش قرار بود به خان طومان بزنیم .جواد دوباره رفته بود صحبت کرده بود تا من را در پشتیبانی نگه دارند و نگذارند بروم یگان رزمی.
بهانه آوردند که تو مجروح شده ای و شب حمله سروصدا اذیتت میکند.
تنها کانال رسمی
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
@shahid_javad_mohammadii