بعد از تعطیلات عید نوروز سال ۹۰ ، یکی از بچه ها (
#داوود_مگنون )گفت بیاید کارتون دارم. منو
#مسعود و چنتا از بچه ها جمع شدیمو رفتیم پیشش.
درباره اینکه چرا آقا داوود معروف به
#مگنوم بود میرسیم بهش...
اما علت جمع شدن ما دور هم این بود که این آقا داوود تو بازار آهن مشغول بود و یه پروژه پیمانکاری از شهرداری گرفته بود برای ساخت دریچه های آهنی فاضلاب که تو خیابون کار میذاشتن . چیزی در حدود ۵۰۰ دریچه ۱۰۰ کیلویی!
خلاصه چون کارش عقب افتاده بود، می خواست یه بخشی از کارش رو بده ماها انجام بدیم . از اونجایی هم که
#هیچکاریبرایمانشدنداشت ماهم قبول کردیم با وجود اینکه تا حالا
#الکترود رو هم از نزدیک ندیده بودیم😂😐. سهم ما شد حدود ۱۵۰ دریچه.
قرار های اولیه گذاشته شد. نیازها، ابزار، مکان کارگاه،نفرات،
#تقسیم_کار و هرچی که نیاز بود
#برنامه_ریزی شد.تو همه این مراحل این
#مسعود بود که با
#مهارت و
#جسارتی که داشت پیش قدم بود. با داربست ها و برزنتی که داشتیم یه کارگاه ۱۰۰متر مربع درست کردیم.
دستگاه جوش و متعلقات و برق و سیم کشی هم با تدبیر یکی از بچه ها و
#مسعود ۱روزه جور شد. حالا رسیدیم به آموزش جوشکاری و شابلون زنی توسط اوس یعقوب😂.اونایی که میشناسنش میدونن بدش میومد بهش بگیم اوس یعقوب .ما هم برای این که سربه سرش بزاریم بهش میگفتیم اوس یعقوب. خلاصه با کمک همدیگه و حمایت بزرگترهای کار بلد ، اولین سری از دریچه ها رو تحویل دادیم، اونم
#زودتر از موعد مقرر. آقا داوود که خوشحال شده بود از این قضیه؛ بعنوان
#شیرینی برای بچه ها
#بستنی_مگنوم خرید. همین حرکتش باعث شد تا بعداً سر کوچکترین کارها هم
#مسعود مجبورش کنه برامون
#مگنوم بخره البته با
#رضایت خودش و معروف بشه به
#داوود_مگنوم . خلاصه این پروژه جوشکاری با تمام فراز و نشیب هایی که داشت تموم شدو اونجا بود که با
#مهارت های
#فنی #مسعود و
#اخلاق_خوب بچه ها تو کار بیشتر آشنا شدیم .
هنوزم که از اون منطقه رد میشم یاد خاطرات اون روزا میفتم. یاد چکشی که خورد رو انگشتم و هیچ وقت پیدانشد😐😂
یاد
#شوخی های
#مسعود و بچه ها . چه خوبه تو سال
#رون_تولید انجام کار رو عار ندونیم و بتونیم
#مفید باشیم برای جامعمون...
کانال
#شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari