امروز، اگرچه دوباره چشم‌هایم از خواب برخواسته و ناکام ماندند؛ اما دل خوش شدم از این که یک روز، به دیدارتان نزدیک‌تر شدم!... و شاید همین امید و آرزوى دیدار است، که مرا به زندگى مشتاق کرده است!... قدیمى‌ها مى‌گفتند: "جَوُون! خدا عاقبتت رو ختم به خیر کنه"!... و حالا که من جوانم و شاداب، فکر مى‌کنم بى‌تو، در حال پیر شدن هستم!... و نمى‌دانم آیا بدون تو، مى‌شود عاقبت به خیر شد، یا نه!... ما را به یک نگاه، قبول کن!... آقاى من سلام!... دوشنبه‌اى دیگر از راه رسید!...