رفیق راهیان نوری؛ ✅ روایت دوستی شهید بلباسی و شهید رضوان‌پور 🔹 نوروز سال ۱۳۹۵، در اردوهای راهیان نور بود که شهید محمد بلباسی همراه خانواده به اردوگاه اصفهان در مجموعه شهید باکری خرمشهر آمدند تا آقا میثم را ببینند و درباره چند موضوع کاری صحبت کنند. 🔹 آن زمان شهید بلباسی مسئول راهیان نور استان مازندران بود و آقا میثم هم مسئول راهیان نور استان اصفهان. اردوگاه‌های این دو استان هم کنار هم قرار داشت. آقا میثم و آقا محمد در جلسات راهیان نور کشور با هم آشنا شده بودند و رفاقت خوبی بینشان شکل گرفته بود. 🔹 دیدار آن روز تبدیل شد به یک مهمانی باصفا. آقا میثم که اهل شوخی و خنده بود، فضای جمع را شاد کرده بود و شهید بلباسی هم همراهی می‌کرد و می‌خندید. چند دقیقه بعد دیدم آقا میثم ساکت شد و شهید بلباسی مشغول صحبت با تلفن شد. میثم دقیقاً روبه‌روی او نشسته بود و با لبخند نگاهش می‌کرد. وقتی تماس تمام شد، میثم به شهید بلباسی گفت: «حاج محمد، لازم نیست اینقدر خودت رو اذیت کنی. تو که نمی‌تونی تک‌تک زائرا رو راضی نگه داری. خود زائرا هم شرایط رو درک می‌کنن. از اون موقع تا الان دنبال اینی که یه زائر رو راضی کنی و ازش حلالیت بگیری؟» شهید بلباسی جواب داد: «این مورد فرق می‌کنه… از خانواده شهدا بودند. نمی‌تونستم همین‌جوری از کنار موضوع رد بشم.» آقا میثم هم با همان تکه‌کلام همیشگیش گفت: «دمت گرم، خیلی آقایی.» 🔹 دو ماه بعد، شهید بلباسی در خان طومان سوریه به شهادت رسید. میثم چند بار خوابش را دیده بود. یک بار به من گفت: «بلباسی را در خواب دیدم. بهم گفت من فلان جا هستم، بیاید همون‌جا.» اون موقع هنوز پیکر شهید بلباسی پیدا نشده بود. بعدا پیکر شهید دقیقاً از همان جایی پیدا شد که در خواب به میثم گفته بود. 🔹 آقا میثم ارادت خاصی به شهید بلباسی داشت، هر وقت سمت شمال می‌رفت، حتماً به مزار این شهید سر می‌زد. به من گفته بود که با متولّی آنجا صحبت کرده‌ و قرار شده هر شب جمعه از طرف آقا میثم برای مزار شهید خرما ببرد. یک بار هم جلوی خودم با متولّی آن مکان تماس گرفت و موضوع را دوباره یادآوری کرد. ✍️ راوی: همسر شهید رضوان پور _ _ _ _ 🇮🇷 کانال سردار شهید میثم رضوان پور @shahid_rezvanpoor