🍃🌷🍃🌷🍃 ✊ ❤️همه را از محبتش به من با خبر می‌کرد و نگران این بود که اگر آسیبی ببیند من تنها بمانم. از سر غیرتی که به من داشت برایش مهم بود که حتی زینت انگشتان دستم را بپوشانم و من حالا چیزی که می‌خواست را انجام می‌دهم. ✨درباره آرزوهایمان باید بگویم که از یک ماه بعد از عقدمان شروع به برنامه ریزی برای حقوق ماهانه و تجهیز خانه‌مان کردیم. وقت‌هایی که عیسی برای کار می‌رفت من مشغول آماده سازی وسایل خانه می‌شدم… 🌱تقریبا همه چیز را تمام شده می‌دانستیم و در حال برنامه ریزی برای وسایل خانه بودیم، کجا می‌خواهیم ساکن شویم، حتی جزئیات کامل شده بود. قرار گذاشته بودیم جشن عروسی‌مان را در ایران و نزد (ع) برگزار کنیم. 🌷عیسی هیچ وقت درباره مسائل مربوط به شهادت با من حرف نمی‌زد چون می‌دانست تا چه اندازه قلبم را به درد می‌آورد. همه امیدم به او بود و تمام نداشته‌هایم را جبران می‌کرد. هر تعطیلی روز یکشنبه هم راهی گلزار زینب الحوراء و زیارت مزار عباس می‌شدیم. 🔺قسمت هشتم 👤بانو 🌷 (همسر اول)، شهادت ۱۳۹۶ه.ش 🌷 (همسر دوم)، شهادت ۱۳۹۸ه.ش ✍️جهان نیوز @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃