🍃🕊🌹 سوار موتور شدیم. شروع کرد به حرف زدن. یک لحظه احساس کردم باران می‌آید. قطره‌های آب می‌پاشید روی صورتم. وقتی پیاده شدیم از چشم‌های قرمزش فهمیدم باران نمی‌آمده، اشک‌های او بود که توی آن سرما برمی‌گشت روی صورت من. گفت، «مرتبه قبل که به سوریه رفتم، به سخن #شهید_زاداکبر پی بردم. وی می‌گفت: کسی که این‌جا شهید بشود یک تیر و ۱۴ نشان است. آن‌جا آن‌قدر وضعیت وخیم است که اگر ۱۴ معصوم و غیرت‌الله، #مدافع حرم عمه جانشان زینب (س) نبودند، تکفیری‌ها حرم #حضرت_زینب (س) را با خاک یکسان می‌کردند. دفاع از حرم یک امر الهی است.» گفتم، «چه دستاوردی برای ما دارد؟» گفت، «کسی که آن‌جا #شهید بشود، #چهارده_معصوم به استقبالش می‌آیند. اگر شما راضی نباشی من شهید نمی‌شوم، اما اگر تو راضی بشوی، من لایق شهادت می‌شوم و قول می‌دهم نام شما را نیز نزد چهارده معصوم بیاورم. غذای بچه‌های خط را گرفتیم که به آن‌ها برسانیم. گفتم، «خوبه غذا را بدهیم به فرد دیگری تا ببرد.» گفت، «نه، خودمان غذای بچه‌ها را می‌بریم.» غذا را رساندیم و جلوتر رفتیم. همان‌جا بود که با گلوله یک تک تیرانداز تکفیری با حالت #سجده به زمین افتاد. زمانی‌که از زمین بلندش کردم، چند مرتبه دستش را به طرف جلو با حالت #ادب بالا آورد. مطمئن شدم همان یک تیر و چهارده نشان شده است... راوی:همسرشهید #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی @shahid_sajad_zebarjady