⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «
#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از
#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل چهارم : دفاع مقدس
🔸صفحه : ۷۰
🔻قسمت شصت و چهارم :من در جمع شما هستم
✍دوماه از شهادتش می گذشت،نبود که دلداری مان بدهد، که غصه ی دلمان را بشوید و حالمان را خوب کند.
آن شب تا ساعت دو بامداد بیدار بودم.
داشتم کارهای لشکر را سر و سامان می دادم.
توی قرارگاه نصرت جلسه گذاشته بودند.
از خستگی نتوانستم بروم.
خواب دست از سرم برنمی داشت.
گوشه ای دراز کشیدم و پلک هایم روی هم رفت.
داشتم آماده می شدم بروم جلسه،که آقا مهدی از در وارد شد.
هیجان زده پرسیدم:آقامهدی مگه تو همین چند وقت پیش توی جاده سردشت شهید نشدی؟
حرفم را نیمه تمام گذاشت،اخم کوتاهی کرد و چین به پیشانی اش افتاد و بعد با خنده گفت:من توی جلسه هاتون میام،مثل اینکه هنوز باور نکردی شهدا زنده اند.
عجله داشت .
می خواست برود.
ادامه دارد…
☀️
#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯