✫⇠
#خاکریز_اسارت(۱۰۳)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و سوم:حسن و روزعلی(۳) اسناد زنده مظلومیت یک ملت
🍂حسن میگه: ما هم که واقعا چیزی برای گفتن و اعتراف کردن نداشتیم قسم قرآن می خوردیم که ما بیگناهیم و هیچ کاری نکردیم. اصلا عدنان مسیحی بود و اعتقادی به این قسم و قرآنها نداشت.
🔸️اول دو تامونو به چوب فلک بست و اونقدر با کابل زد تا کف پاهامون ورم کرد. بعدش اتو رو روشن کرد و وقتیکه داغ میشد می چسبوند کف پاهای ما و چند بار این کار تکرار شد تا تمامی پوست و مقداری از گوشت کف پاهامون سوخت. هیچ توجهی به ناله ها و التماسهای ما نداشت و ساعتها این وضعیت ادامه داشت . بعدش با اتو زیر بغل و کلاشه های رانمون رو هم اتو کشید و سوزوند.
🔸️چند بار از هوش رفتیم و هر بار با ریختن آب ما رو بهوش می آورد و به شکنجه و اتو کشی ادامه تا اینکه تمام گوشت کف هر دو پای ما سوخت و داشت به استخون می رسید.شکنجه که تموم شد و دیگه جایی از بدنمون سالم نمونده بود انداختنمون تو دو اتاق جداگونه و تا دو ماه بدون حموم و حق استفاده از توالت و بدون هیچگونه رسیدگی و پانسمان و بصورت انفرادی زندانی شدیم.
🔹️برای قضای حاجت یه قوطی کف انفرادی گذاشته بودن و روزی مقدار کمی آب و غذا از پنجره به ما می دادند. بعلت گرمی هوا و عدم رسیدگی بعد از چند روز زخمها عفونت کرد و کِرم زد. روز به روز وضعمون بدتر میشد و دیگه داشتیم به روزای آخر عمرمون می رسیدیم تا اینکه بعد از دوماه تحمل این شرایط سنگین و سخت ما رو برگردوندن بند سه و آسایشگاه هشت و ناصر(جاسوس مخوف بند سه) رو مراقب ما قرار دادن که کسی باهامون ارتباط برقرار نکنه.»
💥آنچه شنیدید و خواندید اظهارات حسن ظاهری بود که فقط خودش و روزعلی از اون خبر داشتن. اونم هر کسی فقط از وضعیت خودش خبر داشت نه دیگری...
☀️
#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯