#لالههای_آسمونے
🌹🍃پسرم جبار در عملیات کربلای 5 از ناحیه کمر زخمی شد. سمت #حلبچه هم که رفته بود؛ شیمیایی شد. بعد از مجروح شدن که به خانه آمده بود به ما نگفت که مجروح شده ما از طرز نشست و برخاستش فهمیدیم که مشکلی دارد. به #مادرش گفته بود من میخواهم به خانه دایی بروم.
🌹🍃مادر پرسید که چرا؟ گفته بود حمام آنها بهتر از #حمام ماست. داییِ جبار از نیروهای شهید دکتر چمران بود. جبار با داییاش مانند برادر و به هم خیلی نزدیک بودند، آن روز به خانه دایی رفته بود. حمام کرده بود و دایی #پانسمان جبار را عوض کرده بود. بعد هم به خانه برگشت، ما به جبار شک کرده بودیم نمیتوانست راحت بنشیند.
🌹🍃پرسیدم جریان چیست کجایت زخمی شده؟ جبار خندید گفت: چیزی نیست. یک #زخم کوچک در کمرم است با همان زخمی که داشت دوباره راهی جبهه شد مادر به جبار میگفت که تو هنوز خوب نشدی چرا میروی؟ جبار گفت در جبهه آرپیجی زن ندارند. من هم آرپیجی زن شدم باید زود برگردم. ما تا لحظه #شهادت نمیدانستیم جبار چه درجهای دارد و در جبهه چه کار میکند.
🌹🍃 همیشه #گمنام میآمد و میرفت. حتی آن یک سالی که در حلبچه خدمت میکرد؛ وقتی مادرش میپرسید که شما آنجا چه کار میکنید؟ میگفت ما آنجا به سربازها غذا میدهیم. مادرش میگفت مگر تو بلدی غذا بپزی؟ میگفت بله من برای بچهها ماکارونی و دمپختک درست میکنم. همیشه با #خنده و شوخی جواب میداد.
#سردارشهید_جبار_دریساوی🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊