📚کتاب
#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات
#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت پنجاه و پنجم
📝چادر نمـــاز اولین هدیه تکلیف♡
🌷 زمان جنگ تحمیلی بود و خاطرم هست که آن سال نُه سالم شده بود و به سنّ تکلیف رسیده بودم و همراه با بزرگترها به مسجد می رفتم
🌿چادرِ نماز مادرم را که بسیار برایم بزرگ بود را می پوشیدم و از ترسِ زمین نخوردن ؛گوشه های چادر را در مشت می گرفتم وبه زحمت با دستان کوچکم دور کمرم جمع میکردم وبه راه می افتادم اما دو دقیقه بعد چادر زیر پایم می ریخت و دوباره این وضع تکرار میشد
🌷 یک روز وقتی از مسجد بیرون آمدم دیدم عمو هم داخل حیاط مسجد مشغول احوال پرسی با اهالی روستاست
انگار تازه از جبهه به روستا بر می گشت و مثل همیشه ایستگاه دل چسبش مسجد بود،
🌿با ذوق صدایش زدم: سلام عمو محمّد! با شنیدن صدایم سرش را به طرف بالکن مسجد چرخاند
سریعاً به طرفم آمد و مرا در آغوش کشید و بوسید و گفت: علیکم السلام عزیزِ دلِ عمو!
🌷 بعد لبخندی زد وگفت: چقدر خوشحالم که تو را اینجا میبینم. گفتم: عمو! من به سنّ تکلیف رسیده ام :. پرسید .پس چرا با چادر خودت نیامدی؟
🌿سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم عمو دستم را گرفت به خانۀ مادربزرگ آمدیم. ولی حیف که عمو همیشه کم مرخّصی میگرفت و همۀ ما مدّت زمان طولانی را به شوق دیدار او منتظر می ماندیم و او همیشه دیر می آمد و زود میرفت.
خلاصه چند روزی از آمدنش می گذشت،
🌷تااینکه یک شب عمو به منزلمان آمد و از داخل پلاستیک مشکی که همراهش بود دو بستۀ روزنامه پیچ در آورد و به من و خواهرم داد وقتی بسته ها را باز کردیم باورمان نمیشد عمو به ما دو قوارۀ چادریِ سفیدِ گُلدار که خیلی زیبا بود هدیه داد
🌿 با خوشحالی عمو را بوسیدیم و عمو به مادرم رو کرد و گفت: زن داداش! این پارچه ها را برایشان چادرِ نماز بدوز که اگر دفعۀ بعد آمدم بچه ها را با چادر نمازِ خودشان ببینم
اینطور برای انجام واجباتشان اراده بیشتری خواهند داشت
🌷صبح شد و مادرمان پارچه ها را به خاله خیّاطِ روستا داد و پس از دو روز چادرها از خیّاط تحویل گرفتیم و پوشیدیم.
با شادمانی به خانۀ ننه آقا [مادربزرگمان] آمدیم فریاد زدیم: عمو عمو!
🌿مادربزرگ روی پله های حیاط با کاسه ای خالی از آب نشسته بود و در حالی که اشک هایش را با گوشۀ چادرش پاک می کرد ؛ با صدایی گرفته و لرزان گفت: عمو رفت، برای آمدنش دعا کنید
🌷 گرچه آن روز با ناراحتی و ناامیدی به خانه آمدیم ولی از اینکه اولین
#هدیه تکلیف را از عمو شهید گرفته بودیم شوق زیادی برای نمازاول وقت در مسجد را داشتیم...
☀️
#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯