#طنز_جبهه
بچهها یکی یکی از خواب میپریدند بالا ، داد میزدند:
های مُردم! و شکماشونو میگرفتند و میدویدند طرف توالتها !!
ده تا توالت بود و جلوی درِ هر کدامشون ، ده بیست نفر ایستاده بودند توی نوبت ، سر و صداشون مقر ّو پر کرده بود.
کسی هم که از توالت میاومد بیرون ، شکمشو میگرفت و میدوید ته صف !
اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یک دفعه از خواب پرید بالا ، داد زد ، های مُردم! ، های خراب کردم! ، و دوید به طرف ته سنگر ، یک دفعه پردهای را که دم سوراخ کولر آویزان بود ، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر ، داد زد:
آخ مُردم! ، و به خودش پیچید.
پرده را کشید و گفت:
پس کو این درِ لامصّب؟! ، ای خدا ، عراقیها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفتهاند! ، و بعد دوباره پرده را میکشید و میگفت:
بچهها ، پس کو این در لامصّب؟!
عابدینی گفت:
هی ، آقای مسموم! ، در اون طرفه ، این سوراخِ کولره!
اکبر کاراته ،که به خودش میپیچید ، گفت:
خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می گی در اون طرفه؟!
بعد از خنده ریسه رفت و دوید به طرف در.
پس کو این در لامصّب.....
📕 مجموعه کتب اکبرکاراته
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅
@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊