خاطرهای از یک جهادگر حقیقی:
اهل شمال بود اما من اولین بار کیلومتر ها دور تر از شمال او را دیدم. روستاهای خوش آب و هوای مازندران کجا و بیابانهای خشک و داغ بلوچستان کجا؟ من اولین بار علی را در استان سیستان و بلوچستان در دهستان هودیان ملاقات کردم؛ یادش بخیر سال ۸۸ بود که در یک اردو جهادی باهم بودیم؛ شرایط خیلی سختی بود.
بعد از اردو از بین تمام بچههای آن اردو فقط دو نفر حاضر شدند دوباره پایشان را به آن روستا بگذارند؛ علی، یکی از آن دو نفر بود اخلاص علی هیچ وقت یادم نمیرود؛ هر وقت دوربین عکاسی و فیلم برداری میآمد، علی غیبش میزد، هر چه در بین عکاسها میگردم بجز چند عکس از آخرین اردویی که خودش سر گروه بود، عکسی از علی نمیبینم؛ شاید دوست نداشت غیر از خدا مجاهدتهایش را ببیند. گفتم آخرین اردو. آخرین اردویی که به هودیان میرفت، به او گفتم نام و رمز عملیات اردو جهادی را پیامک میکنم. گفت: بگذار اسم اردو را خودم انتخاب کنم. اردوی جهادی شهید گمنام. بعدها فهمیدم علی با شهدای گمنام سرو سری داشته.
پیکر علی آقا هم در خان طومان سوریه گمنام ماند و پس از حدود ۴ سال برگشت