✍شوق شهادت در سیره شهید سید حمید میر افضلی سید پابرهنه... 🔹سید این اواخر خیلی فرق کرده بود و ماندنش سخت... 🔸می گفت: من دارم از خودم خجالت می کشم با اینکه دلداری اش دادم؛ اما حالش منقلب بود. 🔹می گفت: با رفقایی که هم قسم شده بودیم همه رفته اند و من مانده ام. 🔸به مردم که می رسم احساس سنگینی می کنم احساس می کنم به چشم یک خائن نگاهم می کنند. 🔹در روزهای عملیات خیبر در پاسگاه بودم سید آمد پیشم. 🔸گفتم یادی از فقرا کرده ای؟ 🔹گفت: آمده ام غسل کنم می خواست غسل شهادت کند. 🔸بعد از غسل، گفت ناخن گیر نداری؟ 🔹گفتم: این طور شال و کلاه کردی مگر می خواهی عروسی بگیری؟ نکند می خواهی شهید شوی؟ 🔸گفت: شهادت لیاقت می خواهد آن روز که رفت فهمیدم لیاقتش را پیدا کرده بود. 💢از کتاب پا برهنه در وادی مقدس... @shahidan_kerman