✍ببینید آن کودک یتیم زجر کشیده چگونه عزت یافت که نام پر افتخارش جز فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله کرمان است روایت زندگی سردار شهید علی شفیعی در کتاب مثل علی مثل فاطمه طبق بیان مادر شهید... ⭕️من و علی توی خانه ای زندگی می کردیم که یک اتاق بیشتر نداشت بامش ور آمده و چکه می کرد. ⭕️یک چادر شب شندره (کهنه) داشتیم که شبها رویمان می کشیدیم. ⭕️یک چراغ خوراک پزی داشتیم که وصله و پینه شده بود و بیشتر وقتها نفتش را نداشتیم. ⭕️یک قابلمه اسقاطی داشتیم و دو تا بشقاب... ⭕️علی من پابرهنه هم راه رفته و یک بار و دوبار نه هزار بار... ⭕️قابلمه را آب می کردیم و می گذاشتیم روی چراغ تا فلان کس ببیند دیگ ما هم می جوشد. ⭕️دیدی این بچه های دو سه ساله دور هم جمع می شوند و مهمان بازی می کنند ها قاشق می زنند توی بشقاب خالی و تعریف هم می کنند عجب غذای خوشمزه ای باز هم بگویم؟ ⭕️علی با فانوس درس می خواند. ⭕️همه مردم برق داشتند آب لوله کشی داشتند ما نمی توانستیم درز و دالان اتاقمان را پر کنیم... ⭕️شبهای زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو می کردم میان شکافهای در ولی باز باد می آمد. ⭕️من رو به باد می خوابیدم و علی ام را بغل می کردم بچه ام از گرمای تن من زنده می ماند. 🔹تا سالی که علی حقوق بگیر شد من در خانه ها کار می کردم مردم عروسی داشتند عزا داشتند می آمدند پی من پخت و پزم بد نبود. 🔸علی هم می رفت وردست موتورساز بعضی وقتها هم بساط می زد توی همین بازار مظفری علی از مدرسه می رفت مسجد نمازش را می خواند و می آمد خانه غروبها با هم می رسیدیم منزل... @shahidan_kerman