شهدای کرمان
✍سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم بهر ولای عشق او به کربلا می رویم... 💢روایت سردار حاج محمد میرزای
✍ققنوس دفاع مقدس نوجوان شانزده ساله شهید علی عرب که آرام آرام در آتش سوخت چفیه در دهانش گذاشت تا صدایش در نیاید که مبادا عملیات لو برود. 💢روایت سردار حاج محمد میرزایی فرمانده گردان ۴۱۲ فاطمه الزهرا سلام الله لشکر ۴۱ ثارالله در مورد چگونگی شهادت شهید علی عرب در جریان عملیات کربلای ۱ قسمت دوم... 🔹نزدیک میدان مین بودیم که شعله آتشی بلند شد بچه‌های دسته ویژه جلو بودند از فداکار پرسیدم معبر ماست گفت بله همه زمینگیر شده بودند فداکار گفت نرو ولی من رفتم پنج یا شش متر مانده به میدان مین دیدم معبری با نیم متر فاصله قرار دارد. 🔸یک نفر را دیدم که افتاده بود سه تا موشک آ.ر پی. جی درون کوله پشتی‌اش قرار داشت موشک‌ها منفجر شده و به هوا می‌پریدند رسیدم بالای جنازه دستم را روی شکمش گذاشتم دستم فرو رفت به صورتش دست زدم سوخته بود او را شناختم علی عرب بود گفتم علی تویی در حین سوختن جواب داد حاجی تو برو فقط یک چفیه در دهان من بگذار که صدایم در نیاید و گرنه عملیات لو می‌رود. 🔹تشنه‌ بود گفت اگر آب داری به من بده اما من هیچوقت قمقمه‌ای برنمی‌داشتم لباس‌هایش کامل سوخته بود و قمقمه خودش هم داغ شده بود چفیه را از گردنم باز کردم با آب قمقمه آن را خیس کردم و در دهانش گذاشتم. 🔸صورتش را بوسیدم آتش خاموش شده بود التماسم می‌کرد که بروم می‌گفت معبر لو می‌رود اینجا تیر می‌خوری برو گفتم ده دقیقه تحمل کن به امدادگرها می‌گویم تو را ببرند به عقب رفتم بعد از عرب یک ترکش هم به پهلوی حسین شمسی خورد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman