✍آن روز آتش و خون به روایت مادر شهید علی شفیعی از واقعه بیست و چهارم مهر سالروز به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان قسمت دوم...
🔹چند نفر از مأمورها و لولی ها ایستاده بودند دم درها و میگفتند بگویید جاوید شاه اگر کسی میگفت چوب نمیخورد.
🔸مردم کفش و لباسشان را فراموش کرده بودند بعد تیراندازی کردند و باقدرت جوپاری را در صحن مسجد زدند پاسبانی از روی بام تیراندازی کرد و این بنده خدا را زد و وقتی با قدرت نقش زمین شد شیون مردم به آسمان هفتم رفت.
🔹من دیگر نفهمیدم چطور از مسجد زدم بیرون مردم یک طرف شعار میدادند و لولی ها طرف دیگر جنگوگریز بود از چند طرف مسجد آتش شعله میکشید یا موتورها میترکید.
🔸آمدم خانه و دیدم از علی خبری نیست برگشتم و تا پشت صفه پرسوجو کردم.
🔹کسی نمیدانست علی کجا رفته به خود گفتم بچهام یا تیر خورده و یا زیر پا مانده و توی آتش سوخته ظهر بود که علی برگشت تا او را دیدم زدم زیر گریه...
🔸مأمورها مسجد را لاک و مهر کردند تا یکماه در مسجد بسته بود تا بالاخره در مسجد را باز کردند و مردم سرازیر شدند دیگر هر روز سخنرانی بود مردم شعار می دادند علی هم بین آنها بود تا اینکه امام آمد و انقلاب پیروز شد.
💢شایان ذکر است روایت مادر شهید علی شفیعی از واقعه ۲۴ مهر مسجد جامع کرمان در کتاب مثل علی مثل فاطمه ذکر شده است.
#شهید_علی_شفیعی@shahidan_kerman