خلاصه یاد گرفته بودم از دوستای ناباب
ببخشید شرم میکنم باز بگم
چشم چرونی میکردم 😞💔
تا حالا با هیچ دختری بیرون ن دیدم ن سلام و...
آدمی نبودم بخام مثل خیلیا خیلی کارا کنم
تنها کارم چشم مریضم بوود💔
ک اگه یکی توی خیابون چشمم می افتاد بهش
فقط میرفتم برای یکم دید زدن برای لذت زود گذر
هعییییییی خدا گذشته نحسی داشتم💔🚶♂
تا ۱۸ سالگی
درسم ضعیف شده بود
رشته ام انسانی بود
توی مدرسه شاهد
یکی از بهترین مدرسه های یزد درس میخوندم
ولی هیئت میرفتم
از بلوغم کمتر شد مسجد رفتنم نسبت ب قبل
از جمع ها فاصله گرفته بودم
من خواهر ندارم
فقط ۲ تا برادر بزرگتر دارم
کسی نداشتم باهاشون حرف بزنم
بابا مامانم ۳۵ سال اختلاف سنی من با اونا هس