🕊 ﷽ 🕊
🌻
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🌻
🌙 یک ساعتی مانده بود به اذان صبح.جلسه تمام شد.آمدیم گردان.تا رسیدم به چادر،خسته و کوفته ولو شدم روی زمین.فکر کردم عبدالحسین هم می خوابد.
🌙 جورابهایش را درآورد.رفت بیرون!دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد.آستنیها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن.
🌙 بیشتراز همه ی ما، فشار کار روی او بود.طبیعی بود که از همه خسته تر باشد.فکرش را نمیکردم حالی برای
#نماز_شب داشته باشد.
📌 به روایت: سید کاظم حسینی
#خاکهای_نرم_کوشک
#شهیدانه
@shahidaneh_zh