🌹روز سوم عملیات کربلای ۵ بود که ما درگیر شدیدی را با عراقی ها آغاز کردیم تانکهای عراقی از ۹ صبح تا ۹ شب به خاکریزهای ما نزدیک میشدند و گاهی تا روی خاکریز بالا میآمدند و باز به ناچار عقب میرفتند.
🌹به خدا قسم سخنی گزافه نگفتهام اگر بگویم آسمان شلمچه آن روز خونرنگ بود. چه جوان ها و چه مردانی که در آن روز پرپر شدند.
🌹 عراقیها میخواستند به هر ترتیبی شده محاصرهی جاده بصره-دوئیجی را بشکنند. خدا شاهد است زمانی بود که ۱۰۰ الی ۱۵۰ تانک عراقی زمین را به اندازهی ارتفاع خود میکندند و در آن فرو میرفتند و لولهها را روی زمین گذاشته و چفت در چفت هم، در یک لحظه شلیک میکردند
🌹حدود ساعت ۹ شب عراقیها عقب کشیدند. کمی قبل از آن سید علی ابراهیمی و محمد ابراهیم شریفی آمدید.
🌹من که شدیداً خسته بودم، خط را به آنها سپردم و خداحافظی کردم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدای شریفی را از پشت سرم شنیدم. او گفت: <حاجی! بیا قربتطلبی کنیم بیا از هم قول شفاعت بگیریم.> بدنم لرزید. او گفت : < صبح که بیای شریفی نیست. من به آقا قاآنی هم گفتهام جنازهام را در مشهد نگهدارید تا پیکر سیدعلی هم بیاید مارا در کنار هم دفن کنید.>
🌹خداحافظی کردم هنوز به ماشین نرسیده بودم صدایم کردند. يکی از بچهها بود گفت: <حاجی برگرد شریفی افتاد>
🌹خط را به سیدعلی سپردم و پیکر شرفی را به عقب بردم بین راه، از بیسیم شنیدم که گفتند سید نیز به وسیله راکت هلیکوپترهای دشمن از کمر له شده و به لقای یار مفتخر گردیده است.
" شهید سید علی ابراهیمی "
"شهید محمد ابراهیم شریفی "
✍ راوی: همرزم شهیدان
#انقلاب_اسلامی_امانت_شهدا
🔻
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷