خالصانه و گمنام کار میکرد. از اینکه دیگران متوجه او باشند یا اینکه کارهایش مورد توجه و در دید دیگران باشد فرار میکرد. حتی به گفته پدرش، یکبار قبل از شهادتش به منزل باز میگردد و همه عکسهایش را از آلبوم درمیآورد. میخواست تا اسیر شهرت و شهوت شهادت نشود و با خلوص بیشتری بار آخر به جبهه برود. باور قلبی او این بود، همین که خدا میداند کافی است حالا چه نیازی است بقیه بدانند.
مجید 15 ساله بود که آقامهدی او را با خودش به جبهه برد. از فعالیت های آقامهدی زیاد شنیده میشد اما از مجید نه. انگار که در ابرها زندگی می کرد که هیچ اسمی از او نیست. هیچ وقت حاضر نشده از او فیلم و مصاحبه ای بگیرند. با اینکه در اطلاعات لشکر و دایم در جبهه بود، از این پنج سال جبهه مجید، جز رنگین کمانی کم رنگ چیزی باقی نمانده است. مجید دلش میخواست بی نام و خالصانه باشد که همین طور هم شد
آن وقت ها بچه های حزب اللهی را با محاسن بلند و لباس بلند می شناختند. اما مجید این طور نبود. صورتش را اصلاح می کرد، سر و رو مرتب، موها شانه زده و خوش حالت. یک شیشه عطر هم می گذاشت توی جیب پیراهن نظامی اش. اصلاً به ظاهرش نمی آمد که اهل قرآن خواندن و نماز شب باشد ....
#شهید_مهدی_زین_الدین
متولد : ۱۳۳۸
#و_برادر_شهیدش
#مجید_زین_الدین
متولد : ۱۳۴۳
#شهادت هر دو برادر : ۱۳۶۳/۸/۲۷
محل
#شهادت :
#سردشت
مزار
#شهدا :
#گلزار_شهدای_قم
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی_با_ذکر_صلوات
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
امام زادگان عشق . محله زینبیه
مسجد حضرت زینب علیها السلام
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷