داستان شب ، زیر پوست شهر چه میگذرد؟
دنیایی پر از تضادها و تناقضات، دنیایی که در چهره ناآشنا، تلاش میکند هویت خود را پیدا کند. دختران با لباسهایی که تمام بدنشان مشخص است و به راحتی میتوانی اندام جنسیشان را ببینی، در خیابانها قدم میزنند، با نگاهی پراحساس و بیپروا. آنها جهان را به سبک خود تجربه میکنند و گویی برای سرکشی به مرزهای اجتماعی آمدهاند.
پسرهایی با تاپ و شلوارک در همه جا دیده میشوند. صدای خندههای آنها در لابهلای صدای موسیقی خیابانی با هم آمیخته میشود. بدنهای تاتوشده اعم از دختر و پسر، هر یک داستانی متفاوت را روایت میکنند. عکسها و نوشتههای مستهجن بر روی پوستشان، زندگی را به چالشی تازه وا میدارند.
خودروهای روشن با شیشههای صددرصد دودی در کنار خیابانها متوقفاند و کولر و بخاری زینتبخش خلوت دو نفره نامحرم است. شبها، هنگامی که چراغهای شهر میدرخشند و نسیم ملایمی در هوا است، جوانان در این فضاهای محدود، امید و آرزوهای کوچک خود را در کنار یکدیگر میپرورانند.
کافههایی که میز و صندلی جلوی محل کسبشان گذاشتهاند، همچون جزیرههایی از آرامش و زندگی در این دریاچهی پر تلاطم عمل میکنند. اغلب دختران با سیگار و برخی با آلات موسیقی و برخی با ورقها و تخته بازی نشستهاند. چهرههایشان در نورهای کمسوی کافه بازی میکند و هر کدام به آهنگی که در دل دارند، مینوازند. اختلاط نامحرم کاملا مشهود است.نوشیدنیهای عجیب و غریبی که سِرو میشود، نماد تلاش آنها برای متفاوت بودن است؛ برای نافرمانی مدنی که بنظر میرسد ،نظام فضای باز رسمی برای زن زندگی ایجاد کرده بطوریکه در هر کوچه پس کوچه دیده میشود.
امامان جمعه از جلوی آنها روزانه رد میشود در خوشبینانهترین حالت شیشه دودی خودرویشان مانع امر به معروف و نهی از منکری میشود و از مامومین در خطبهها میخواهند که اقدام کنند ،تا خدایی نکرده قداست آنها در بین مدیران کم نشود .
خانمها و آقایان متاهلی که با اسم شریک اجتماعی در خوشبینانهترین حالت فقط شادیهای خود را با نامحرم تقسیم میکنند.
مردانی رعیت زیر بار مهریه کَمرخم کرده و دخترانی با کولهباری از پول و ارباب شده.
اما زیر این زیبایی ظاهری و زشتی ها، تنشها و سوالها زندهاند. این وضعیتی که به نظر میرسد آزادی در آن حکمفرماست، در واقع نتیجه بیمسئولیتی مدیران در اولین شهر شیعه ایران یعنی ساری است. آیا آندلسی شدن در حال شکلگیری است؟ آیا هویت و ریشههای فرهنگی ما در این بازی بیمبنا در حال گم شدن است؟
و در کنار همه این تحولات، فرزندان انقلاب، یکی پس از دیگری، با دستان بسته و نگاهی پر از امید، محکوم به سکوت میشود که نکند شیشه وفاق ترکی بردارد و دندان بر جگر صحنهها را میبینند. آنها توسط مدیران بیمبالاتی که به فکر شعارهای توخالی هستند، عقب رانده میشوند، یا مسئولینی که با مصلحت اندیشی توصیه خویشتنداری میکند و در حال گُل به خودی هستند، دیگر نمازجمعه ها برای امت نیست بلکه برای مالهکشی بیمدیریتی مسئولین و ... اما سربازان استخوان در گلو و نمک بر زخم همچنان گوش به فرمان امام و نفخ صور دارند. صدای آنها در خلوت به یکدیگر میرسد: "مدیرجان، غیرت، غیرت، غیرت." این کلمهای است که در دل هر یک از آنها طنینانداز است.
شاید زمانی فرارسد که این تضادها در هم آمیخته شوند و از دل آنها، فضایی نو و امیدبخش زاده شود. زندگی زیر پوست شهر، با تمام چالشها و زیباییهایش، شاید در نهایت راهی به سوی حقیقت و هویت واقعی ما پیدا کند.
البته این روزها دهه هفتادی و دهه هشتادیهای زیادی هستند که جامعه را میبینند و با امید انتظار، نامشان را به فهرست قهرمانان وطن افزودهاند، سن و سالی ندارند اما طرف درست تاریخ ایستادند.تاریخ تکرار میشود باید بدانی نقش تو چیست و کدام سمت ایستادی.
اللهم عجل لولیک فرج
اطلاع رسانی و تحلیلهای شخصی حامد اسمعیلی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@DateWatch
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄