💠 شهید صدرزاده لحظه سخت نبرد با دشمن و فکر کردن درباره زندگی دنیایی را باهم قیاس میکندو میگوید:
وقتی آرپیجی زن حرکت میکند و سمت دشمن میرود و میخواهد شلیک کند، سر دوراهی قرار میگیرد و تمام خانوادهاش جلو چشم او میآیند، اما در این لحظه دنیا را پشت سر خود میگذارد.» 🍁
دلگویه دخترشهید مصطفی صدزاده🍁
💠 من به عنوان دختر یک قهرمان،پهلوان و ابر مرد وظیفه دارم بگویم پدرم ابر مرداست او در عین حالی که عاشق بود رفت
عاشق مادرم ،من ،محمد علی وپدرو مادرش
حال میبینید او ابر مرد است
آیا اگر ابر مرد نبود میتوانست دوری از عشق هایش را تحمل کند!
همیشه مرا جیگر و نفس بابا صدا میکرد
یادم نیست به اسم مادرم را صدا کرده باشد
همیشه عزیز صدایش میکرد حتی دوستانش و یا حتی نیروهای فاطمیون را داداش گلم ، قربونت برم صدا میکرد.
حالا که بزرگ تر شدم و می توانم بخوانم وقتی سوره فتح را میخواندم لذت بردم و میخواستم بلند فریاد بزنم پدرم مانند همه مردم بود مانند همه زندگی میکرد و چقدر تلاش کرد تا به هدفش که فقط و فقط رضایت خدا بود برسد.
در این دوره که همه مشغول دنیا هستند و شاید از یاد خدا هم غافل شوند عزیزم چقدر زحمت کشیدی و بزرگ شدی که خود را به آیه ۲۹ سوره فتح رساندی
دوستانت از مهربانیت لبریز میشدند و عاشقت میشدند تا جایی که ذوالفقار حضرت سیدعلی حاج قاسم سلیمانی هم فرمودند من عاشق سید ابراهیم بودم...)