آرمان الهی... بنده ی تکلیف شدن سخت است، بنده ی تشخیص بودن دشوارتر.. حرفایم را ساده تر از خودم می فهمی؛ می دانی چه می خواهم بگویم.. یک سال از آن روز که خبر شهادت مظلومانه ات پیچید، می گذرد، یک سال از آن شبی که در خون خویش غلتیدی... و هنوز هم انگار پر از حیرت و سؤالم... شاید تو را در میانه صفحه های تاریخ بارها خوانده ام، شاید تو را در شمایل آنانکه چون سروِ سرفراز ایستاده اند؛ چند باره دیده ام.. امّا نه، باز هم نمی توانم بگویم چطور و چگونه بنده تکلیف و البته تشخیص بوده ای.. رو در رویم بایست و بپرس مگر جهاد در راه خدا حیرانی و سوال دارد؟! مگر برای همین نیامده بودیم؟ ((الَّذينَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ ۚ وَأُولٰئِكَ هُمُ الفائِزونَ)) (۲٠توبه) مگر جهاد با جان ها غیر از این بود؟ و من در پاسخت می گویم: نه، امّا.. امّا این قصّه تلخی اش فرق می کند.. چرا جهل خودی ها، چرا تناقض آشنایان... چرا آنانکه باید دست هم می گرفتند، اینگونه شیطان آنها را در مسلک خود آورده است که بی رحمانه ایستادند و خوی درندگی شان تو را یوسف وار زخم زد.. طعنه زد.. و از هم شکافت.. و تو محکم قد علم کردی کم نیاوردی و خستگی نشان ندادی گویا مادرت تو را از همان کودکی برای چنین روزی، آماده می ساخت.. آخ مادرت.. یادم آمد که پس از تو، چقدر سرسختانه مثل خودت، با وجود سنگینی شانه ها، تلاش می کند.. عقب نمی کشد.. می دانی این قصّه درونمایه اش، آتشی است که به خرمن خود افتاده است...و اینگونه می سوزاند جگر را.. اینگونه است که تلخی کم نمی شود، حتّی با وجود آنکه، تو شهیدی و شهادت بهترین روزی ست ای مجاهد خدا. ای آرمان الهی.. تو خودت می دانی چه می خواهم بگویم.. رو در رویم بایست و بگو که در حقیقت، تو در میدان رزم با دشمن، اینگونه به خاک و خون کشیده شده ای.. تا دلها بیدار شود وقتی باور نمی کنیم که جنگ است، باور نداریم که دشمن بر هست و نیست ما حیله کرده است.. وقتی باور نداربم که دشمن پیمان بسته است؛ تمام داشته های ما را تحریف کند؛ و حقیقت را در لباسی مبدل به روی صحنه آورد.. رو در رویم بایست و دوباره تبیین کن فرمان رهبری را؛ جهاد تبیین، جهادِ رفع تاریکی ها، جهادِ همه یکی شدن در مقابل شیطان... که اگر این باشد کسی تیغِ به دست دشمن، نمی شود، خودی دچار جهل و تناقض نمی شود... آری بایست و در کسوت طلبگی ات، تمام درس ها را برایم خط به خط مرور کن که «مدادُ العلماء أفضلُ من دماء الشّهداء» که اگر افرادی حقّ را با صدای بلند فریاد زنند، افضل است از بودن در میدان.. و تو این کار را کرده ای.. فریاد زده ای و شهید حقّ بوده ای.. با همان سن کم.. آری تو با تشخیص تکلیفت توانسته ای ذهنها را به سمت حقِ هدایت کنی.. ای مجاهد ای شهید برایمان دعا کن که ما هم اینگونه باشیم در راه آرمان الهی شرکت کننده چهل و هشتم🌿🌹 خانم فاطمه کمانکش