💞 عاشقانه شهدا بابام تودماوند یه باغچه ای داره سیزده بدر رفته بویم اونجا داشتیم تو کوچه‌باغا قدم میزدیم که یکم جلوتر از من رفت و گفت "حاج خانوم عکس شهادتمو بنداز." من هم شوخی‌شوخی چند تا عکس گرفتم گفت "شهید که شدم اینارو بذار پروفایلت ...!" همیشه بهم میگفت "بعد شهادتم صبور باش و مقاوم" خدا هم واقعاً منو واسه شهادتش آماده کرده بود اخلاقش جوری بود که میدونستم بالاخره شهید میشه و به دلم افتاده بود چون رفتنی بود و من مخالفت میکردم باسوریه رفتنش آخرشم خود داعش اومد سراغ همسر دلاورم. همسرم به فدای امام حسین علیه‌السلام ناراحت نیستم . این آخریا درباره شهادتش خوابای عجیبی میدیدم، آخرین خوابم این بود که، خودمو تو جایی مثه بهشت دیدم، سبز و زیبا، با چادر مشکی‌ ایستاده بودم،روبروی یه تابوت مزین به پرچم ایران رفتم جلوتر همسرم بود. نشستم کنارش و باهاش حرف میزدم که یهو از خواب پریدم گفتم: "خیره ان‌شاءالله...! حتماً طول عمرش بیشتر میشه" ولی روزی که آوردنش معراج شهدا، درست همون صحنه‌ای بود که تو خواب دیده بودم!!! به روایت همسر شهید جواد تیموری شهید حمله تروریستی داعش به مجلس