ابراهيم شروع به مداحي كرد، اما نه مثل هميشه، خيلي غريبانه روضه ميخواند و خودش اشك مي ريخت، روضه حضرت زينب(س) را شروع كرد، بعد هم شروع به سينه زني كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را مي شنيدم امان از دل زينب/ چه خون شد دل زينب بچه ها با سينه زني جواب مي دادند، بعد هم از اسارت حضرت زينب (س) و شهداي كربلا روضه خواند، در پايان هم گفت: بچه ها امشب يا به ديدار يار مي‌رسيد يا بايد مانند عمه سادات اسارت را تحمل كنيد و قهرمانانه مقاومت كنيد. عجيب بود كه تقريبا همه بچه هاي گردان كميل و حنظله كه ابراهيم برايشان روضه خواند يا شهيد شدند يا اسير" 🌷شهید 🌷