💔 صدیقه رودباری در نامه‌ای به یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، خبر شهادتش را داده بود: «یک ماه دیگر این نامه به دست تو می‌رسد، آن وقت من دیگر زنده نیستم و پیش خدایی هستم که تو او را انکار می‌کنی. می‌خواهم بگویم وجود دارد؛ اما نه مثل وجودی که من و تو داریم.» هم‌چنین در آخرین تماس تلفنی به خانواده‌اش گفته بود: «هیچ‌گاه این‌قدر به شهادت نزدیک نبوده‌ام.» دستنوشته شهیده به مادرش: مامان! لباس عريسيمو بذار وقتی كه شهيد شدم وقتی با خونم خودم رو آرايش کردم اونوقت لباس عروسيمو تو خودت تنم كن وقتی توي ⚰ـقبر خوابونديم رو به قبله كن و بدون اينكه دلتنگي كني بگو دخترم خونه نو مبارك مادر! دلم مي خواد همينطور كه وايستادم تو سنگر با ضدانقلاب مي جنگم يك تير بياد بخوره به سينه ام اما من تير رو ببينم بعد خون سينه مو كه فوران مي زنه تو مشتم بگيرم و بپاشم هوا و فرياد بزنم خدايا قبول كن. مادر يادته اولين برفي كه بعد از انقلاب اومد يه شعر گفتم اومدم برات خوندم گريه كردي و گفتي اين حرفها را جلوي من نزن.. اي برف! اي برف! آهسته تر فرو نشين! اين خون شهيدان است  وقتي صورت قشنگ تو سرخ مي شود  نمي دانم از شرم است يا فرياد چقدر زيبا و دل انگيز مي باري ديگر سفيد نمي بينمت ببار  به رنگ لاله ها ببار به رنگ خون ما. امشب در دلم غوغايي به پاست  غوغاي دل كندن و رفتن  رفتن از خانه گسستن  از خانه و از لذت آن جمع بريدن مي روم به خطه عاشوراي ايران مي پيوندم. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi