بی محافظ می آمد بیرون می گفت: خیالتون راحت باشه. اگه اجلم رسیده باشه، صدتا محافظ هم که باشه، کاری از دستشون برنمیاد. محافظ هاش دل خونی داشتند ازش، یک وقت می دیدند غیبش زده کجارفته؟! معلوم نبود... 📚 یادگاران، جلد 12 🕊🌹