مرحوم شیخ بهایی«رحمتاللهعلیه» در چهل حدیث، این روایت را نقل کرده و به دنبال آن میگوید: بدهکار بودم، قرض من هم خیلی زیاد بود و مبالغ سنگینی برای آن ذکر میکند.
بستانکارها هجوم آورده بودند و سختگیری میکردند. من راه و چارهای نداشتم و به ذکر: «اللَّهُمَ أَغْنِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ وَ بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ» متوسّل شدم، بهصورتی که هر روز صبح بعد از نماز صبح و گاهی بعد از سایر نمازها این دعا را میخواندم. سپس خداوند متعال از راهی که گمان نداشتم، بدهی و قرضهای من را ادا کرد.
حکایت دیگری نیز از تأثیر این دعا برای ادای دیون و پرداخت قرض، نقل میکنند که آن هم جالب است. میگویند شخصی بدهکار بوده و همۀ راهها به روی او بسته بوده است. بالأخره به دعای: «اللَّهُمَ أَغْنِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ وَ بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ» متوسّل میشود.
تعریف میکند که شبی مشغول مطالعه بودم، دیدم یک بچه موش آمد و از بس موشها به من اذیّت میکردند، عصبانی شدم و کلاهم را روی این بچه موش گذاشتم. صدای بچه موش بلند شد و مادرش آمد. یک مقداری اطراف کلاه گشت و با حرکات خود برای نجات بچهاش التماس کرد، ولی من اعتنا نکردم. رفت و برگشت و یک اشرفی آورد. فهمیدم پول دارد، لذا کلاه را بر نداشتم. مرتب اطراف من میگشت و میرفت اشرفی میآورد تا اینکه هفده اشرفی آورد. بعد دید رها نمیکنم، رفت و کیسۀ خالیاش را آورد گذاشت در مقابل من، یعنی من دیگر ندارم. میگوید کلاهم را برداشتم، بچهاش را برداشت و برد و از راه بیگمان، قرض من ادا شد.
@mahdipouraskari