﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_بیست_چهارم
🦋
تصميم خطرناك يهود بنى نضير و پيمان شكنى آنها🦋
🔷 چندماه كه از جنگ بدر گذشت. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با جمعى از يارانش نزد يهود بنى نضير رفت، و به آنها فرمود:
🔶شما به من درباره گرفتن خون بهاى يك يا دو نفر از طايفه كلابىها كه به وسيله عمرو بن اميه ضمرى به قتل رسيدهاند، كمك كنيد.
🔷آنها در پاسخ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جواب مثبت دادند و اظهار داشتند: همينجا باش ما تو را يارى خواهيم كرد.
🔶ولى رفتند و جلسه سرى تشكيل دادند و با هم پيمان بستند حالا كه پيامبر با پاى خود به اينجا آمده است، فرصت خوبى است كه او را به قتل برسانيم.
🔷شخصى به نام عمرو بن جحش را براى قتل رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مأمور ساختند، او يك سنگ آسيا برداشت و تصميم گرفت آن را به سر آن حضرت بيندازد؛ شخصى به نام سلام بن مشكم او را ترساند و گفت: چنين كارى نكن، به خدا سوگند هر چه تصميم بگيرى او (پيامبر) از آن آگاه است، به علاوه اين كار عهدشكنى است، با اين كه بين ما عهد و پيمان كمك برقرار است.
🔶به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وحى شد كه يهود بنى نضير چنين تصميمى دارند، آن حضرت بى درنگ برخاست و به سرعت به طرف مدينه رهسپار شد و به دنبالش ياران او نيز به مدينه رهسپار گشتند و به محضر آن حضرت رسيدند، و از علت مراجعت پرسيدند. حضرت علت را به آنها فرمود.
🔷وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه رسيد، براى بنى نضير پيام فرستاد كه بايد تا چند روز ديگر از اطراف مدينه بيرون برويد و ديگر حق نداريد در اين اطراف سكونت نماييد، فقط چند روز مهلت داريد، اگر بعد از اين چند روز كسى از شما در اين اطراف ببينم، گردنش را مىزنم.
🔶بنى نظير از اخطار شديد پيامبر ترسيدند، آماده كوچ كردن شدند؛ ولى منافق سرشناس عبدالله بن ابى براى آنها پيام فرستاد كه از خانه و زندگى خود دست نكشيد، همانجا باشيد، من دو هزار شمشيرزن براى كمك شما به قلعههاى شما مىفرستم كه تا پاى جان از شما دفاع كنند، به علاوه يهود بنى قريظه و هم سوگندهاى آنها از طايفه بنى غطفان نيز شما را يارى مىنمايند.
🔷به دنبال اين پيشنهاد، رئيس يهود بنى نضير حى بن اخطب (كه از اين وعدهها جان گرفته بودند) براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيغام فرستاد كه ما هرگز از اين جا كوچ نمىكنيم هر چه درباره ما تصميم دارى عملى كن.
🔶رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به محض رسيدن اين پيغام، صداى تكبيرش بلند شد. همه اصحابش به متابعت از آن حضرت تكبير گفتند، در اين هنگام به على عليهالسلام فرمود:
پرچم را برافراشته كن، و با اصحاب به طرف بنىنضير روانه شو، و آنها را محاصره كن.
🔷على عليهالسلام طبق فرمان، به كمك اصحاب به طرف بنى نضير روانه شدند و قلعههاى آنها را محاصره كردند.
🔶عبدالله بن ابى كه به آنها وعده داده و آنها را اغفال كرده بود هيچگونه كمكى به آنها نكرد؛ و همچنين بنى قريظه و هم سوگندهايشان از بنى غطفان، آنها را يارى ننمودند.
🔷در اين بحران، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دستور فرمود: درختان نخلستان بنىنضير را قطع كنند و آتش بزنند.
🔶بنى نضير از شنيدن اين دستور سخت پريشان و ناراحت شدند و براى آن حضرت پيام فرستادند كه نخلستان را قطع نكند، بلكه يا آن را ملك خودش قرار دهد، و يا براى آنها بگذارد.
🔷چند روز از اين جريان گذشت، يهود بنى نضير كه سخت در فشار بودند براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيام فرستادند كه ما حاضريم از ديار خود كوچ كنيم به شرط اين كه اموالمان را با خود ببريم.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ آنها فرمود:
به قدر يك بار شتر هر يك از شما مىتواند با خود ببرد نه بيشتر.
🔶آنها چند روز ماندند، ولى سرانجام راضى شدند كه به همان پيشنهاد پيامبر (بردن يك بار شتر) عمل كنند، مجدداً در مورد آن از رسول اكرم اجازه خواستند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين بار فرمود: نه، ديگر هيچ حقى نداريد تا چيزى را با خود ببريد، اگر ما همراه يكى از شما چيزى ببينيم او را به قتل مىرسانيم.
🔷ناگزير بنىنضير از آن سرزمين كوچ كردند؛ عدهاى به فدك و وادى القرى رفتند و جمعى به طرف شام رهسپار شدند و اموالشان ملك خدا و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد واز آن به لشكر اسلام نرسيد.