. 🌿بعد از تولد محمدعلی، آقامصطفی چون مجروحیت شدید هم داشتند، تا ۵۰ روز ایران بودند. آن مدت محمدعلی شب تا صبح بیدار بود و گریه می‌کرد. یک روز از بی‌تابی و گریه محمدعلی خسته بودم. به آقامصطفی گفتم شما این مدت رفتید سوریه با این همه مجروحیت، حالا هم که مسئولیت دوتا بچه کوچک، دیگه سوریه نرید! نگاهی کرد گفت: صدای مظلومیت مردم بشنوم نروم؟ گفتم: بمونید برای آزادی قدس برای جنگ با اسرائیل محمدعلی رو بلند کرد و گفت: کار نابودی اسرائیل با محمدعلی؛ اون رو سپردم به پسررررم! من الان وظیفه دارم... . ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]