فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔖• درحــیاط حرمـ نشسته بودمـ و نگاهمـ به گنبـــد بود هوا ســاعت به ســـاعت ســـرد ترمــیشد دانه هاے بـــرف چادرمـ را پـر کرده بود از بــرف شادے دلـــم یه جاے دنـــج میخواست که بوے بهشــــت بدهد شروع کردمـ به قدمـ زدن انگار پاهایمـ فرمان از قلبـــمـ میگرفتند قدمـ هایمـ کمی اهسته شد به خود که آمدمـ درب چوبے را که باز کردمـ نگاهمـ افتاد به قابے که رو به رویمـ بود با لبخند داداش حســن روبرو شدمـ همان لبخندے که براے تک تک همه ے ما یه معنے خاصے داره لبخندے نشست در قاب صورتمـ دستان سردمـ را گذاشتمـ بر سر مزارت گرمـ گرمـ شد به عکست خوب نگاه کردمـ و زیر لب گفتمـ کاشکے یه چای داغ هم مهمانت میشدمـ طولی نکشیدخادمے سینے چاے روبرویمـ قرارداد چاے را برداشتمـ نگاه که به قاب عکست کردمـ لبخندے دوباره روے صورتمـ جاے گرفت عجب مهمانے ناب و جالبے بود آقای داداش حَســـــن یادجمله ی مادر مهربانتون افتادم که میگفتند " از پسرم خیلی بخوایید ؛ پسرم دست و دلبازه . . . 💔" جمله مادربزرگوارتان چه حق بود و هست آقای داداش حسن چای سر مزارت خیلی چسبید😌 داداش دست و دلباز | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]