رمان بچه مثبت . ریحان: متین ماشین را جلوی ورودی کوچه پارک مرده بود. دو صدم دیگه تا ماشین داشتم که صدای ریحان؟ گفتن کسی درجا متوقفم کرد. افکار ریحان: وای خدا اینو کجای دلم بگذارم. ای خدا چی میشد این آرشام را خلق نمیکردی. ریحان: با نفرت برگشتم و منتظر نگاهش کردم. یک بار دورم چرخید واروم دست زد و گفت: آفرین ... بعد به چادرم اشاره کرد و گفت : چه دختر باحجابی. بعد برای چی حجاب؟؟؟ ریحان: به خودم مربوطه. کوروش: البته . کی انشالله برمیگردین خونه. ریحان: هروقت میلم بکشه. مشکلیه؟ کوروش: به میلت بگو زودتر بکشه. برنامه داریم. ریحان: ولی من با ... با حیوانات کار ندارم. کوروش: وای چه خشن. ادبم که نداری. برای مراسم ازدواجمون آماده باش. به زودی.... ریحان: من صد سال سیاه هنچین غلطی نمیکنم. فاصله اش را باهام کمتر کرد و گفت: میکنی عزیزم به وقتش میکنی. ریحان: بهم خیلی نزدیک شد و دستش و داشت میزاشت روی شانه ام که به عقب هولش دادم و گفتم: برو گمشو پیش آتوسا ( آتوسا دختر عمه ی ریحانه که برای بدست آوردن آرشام هر کاری میکنه) ریحان: آرشام دستاش را باز کرد و دوباره نزدیک شد که..... متین: چیزی شده؟؟ ریحان: من با خجالت و آرشام با تعجب به متین نگاه میکرد. آرشام: پس بگو چرا یهو انقدر محجبه شدی. ریحان: جدی به سمتم برگشت و گفت: فراموش نکن من هرچی خواستم به دست آوردم. ریحان: خفه شو. متین: خانم احمدی شما بفرمایید دلخل ماشین. افکار ریحان: وای خدا اگه باهم دعوا کنن . اگه آرشام ماجرای شرط بندی را به متین بگه. آبروم میره... ریحان: آقا متین . تو جون مائده بدبخت . به خاطر مامانتون یا اصلا به خاطر هرکس که دوست دارین بیخیال بشین. ریحان: سریع سوار ماشین شدم متین هم نشست. --------- ✍ادامه دارد....✍ نویسنده:الف ستاری تایپ: گمنام . @shahidhojajj @shahidhojajjy