رمان بچه مثبت
#پارت_صد_چهارده
.
ریحان:
متین ماشین را جلوی ورودی کوچه پارک مرده بود. دو صدم دیگه تا ماشین داشتم که صدای ریحان؟ گفتن کسی درجا متوقفم کرد.
افکار ریحان:
وای خدا اینو کجای دلم بگذارم. ای خدا چی میشد این آرشام را خلق نمیکردی.
ریحان:
با نفرت برگشتم و منتظر نگاهش کردم.
یک بار دورم چرخید واروم دست زد و گفت:
آفرین ...
بعد به چادرم اشاره کرد و گفت :
چه دختر باحجابی. بعد برای چی حجاب؟؟؟
ریحان:
به خودم مربوطه.
کوروش:
البته . کی انشالله برمیگردین خونه.
ریحان:
هروقت میلم بکشه. مشکلیه؟
کوروش:
به میلت بگو زودتر بکشه. برنامه داریم.
ریحان:
ولی من با ... با حیوانات کار ندارم.
کوروش:
وای چه خشن. ادبم که نداری. برای مراسم ازدواجمون آماده باش. به زودی....
ریحان:
من صد سال سیاه هنچین غلطی نمیکنم.
فاصله اش را باهام کمتر کرد و گفت:
میکنی عزیزم به وقتش میکنی.
ریحان:
بهم خیلی نزدیک شد و دستش و داشت میزاشت روی شانه ام که به عقب هولش دادم و گفتم:
برو گمشو پیش آتوسا ( آتوسا دختر عمه ی ریحانه که برای بدست آوردن آرشام هر کاری میکنه)
ریحان:
آرشام دستاش را باز کرد و دوباره نزدیک شد که.....
متین:
چیزی شده؟؟
ریحان:
من با خجالت و آرشام با تعجب به متین نگاه میکرد.
آرشام:
پس بگو چرا یهو انقدر محجبه شدی.
ریحان:
جدی به سمتم برگشت و گفت:
فراموش نکن من هرچی خواستم به دست آوردم.
ریحان:
خفه شو.
متین:
خانم احمدی شما بفرمایید دلخل ماشین.
افکار ریحان:
وای خدا اگه باهم دعوا کنن . اگه آرشام ماجرای شرط بندی را به متین بگه. آبروم میره...
ریحان:
آقا متین . تو جون مائده بدبخت . به خاطر مامانتون یا اصلا به خاطر هرکس که دوست دارین بیخیال بشین.
ریحان:
سریع سوار ماشین شدم متین هم نشست.
---------
✍ادامه دارد....✍
نویسنده:الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajj
@shahidhojajjy