حاج حسین یکتا : دیدم نوجوونه خون زیادی ازش رفته پیرهنش و بالا زدم دیدم یه ترکش تابیده تابیده ... رفته رسیده به نخاعش گفتم بیاید این بچه از دست رفت... عراقیه اومد با انبر دست افتاد به جونش ترکش و گرفت پیچوند و پیچوند و پیچوند .... پسر نوجوون دست منو گرفته بود فشار میداد که صداش درنیاد داغ به دل اون عراقی بذاره ... ترکش و دراوردش رنگ پسر زرد شد و زرد شدو زرد شد بهش گفتم دیدم چطور صدات درنیومد داغ به دلش گذاشتی... شهید شد💔 شادی روح تمامی شهدا