#فرماندهای_که_بهخاطر_نجات_نیروهایش_مفقودالاثر_شد!!
🌷برای شروع یک عملیات برون مرزی به نام قادر ۲، به شهر اُشنویه و به منطقه عملیاتی صیدکان عراق آخرین مرز مشترک بین ایران و عراق و ترکیه با هدف ضربه زدن به دشمن اعزام شدیم. لحظات اولیه عملیات بود من مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفتم، میخواستم از صخرهای که دو متر ارتفاع داشت خودم را پرتاپ کنم. یک بعثی عراقی چهار تیر به شکم من شلیک کرد، تیرها کاری نبودند و من زخمی شدم. محمدولی دستور دادند که مرا به پشت خط انتقال دادند و بعد از پانسمان سرپایی به ارومیه اعزام شدم. محمدولی در آن عملیات ضمن اینکه طراح عملیات بودند، فرماندهی گردان عملیاتی را بر عهده داشتند. عملیات ایزایی بود. ضربه خود را به دشمن زدند و برگشتند. در حین برگشت....
🌷در حین برگشت با پای راست به روی مین میرود پاشنه پای راستش قطع میشود، به بچهها و نیروهای تحت امر میگوید: این میدان مین است شما حواستان جمع باشد که پایتان روی مین نرود. همه از این اتفاق ناراحت میشوند. محمدولی میگوید چیزی نیست ناراحت نشوید و میگفتند: او به ما روحیه میداد! ما آنجا پاشنه پایش را با جفیه گردنش محکم بستیم. منطقه کوهستانی بود. دستور حرکت را دادند. گفتند: به سمت نیروهای خودی برویم. نیروها همه خسته بودند، عملیات تمام شده و میخواستیم به سمت مواضع خودمان برگردیم منطقه کوهستانی صعب العبور بود.
🌷با نیروهای خود در حال حرکت به درهای رسیدیم که اول دره یک درخت تنومند بلوط بود زیر درخت نشستیم و پای ایشان را که خونریزی نداشت خوب پانسمان کردیم. میخواستیم بعد از کمی استراحت حرکت کنیم که عراق پاتک زد. پاتک عراق خیلی سخت بود. زمین و آسمان همه آتش و گلوله بود. اوضاع آن لحظه خیلی طاقتفرسا بود. محمدولی همه بچهها را جمع کرد، گفت: عزیزان اگر اینجا بمانید و من را همراه خود ببرید. همه شهید میشوید. زود منطقه را ترک کنید و به بالای ارتفاع بروید. دوستانش قبول نمیکنند میگویند ما شما را تنها نمیگذاریم.
🌷محمدولی لباس فرم که آرم سپاه دارد را از تن خود درمیآورد و لباس بسیجی یکی از رزمندگان را میپوشد. دوربین و نقشهها را به بچهها میدهد و میگوید: شما بروید ،من اینجا میمانم اگر آتش دشمن کم شد آرام آرام برمیگردم. دستور فرمانده اجرا میشود. رزمندگان همه منطقه را ترک میکنند. نیروهای دشمن منطقه را اشغال میکنند. محمدولی در منطقه عملیاتی صیدکان عراق میماند، پس از آرام شدن اوضاع همرزمان به سراغ او میروند اما اثری از او نمیبینند و تا حالا خبری از این رزمنده به ما نرسیده است.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید محمدولی بهرام آبادی
راوی: رزمنده دلاور حسن خارا
منبع: سایت نویدشاهد
@khaimahShuhada