شهبد امیر کاظم زاده : «پسرم زمانیکه من نبودم، شما مواظب مامان باش». با تعجب گفتم، امیر، من را به دست این بچه چندماهه میسپاری؟ پاسخ داد: روزی طه تنها پناهگاه شما و جانشین من در منزل خواهد بود، شما را به محمد طه و هر دو شما را به خدا میسپارم. اولین روز خردادماه بدون آنکه من مقصد ماموریت وی را بدانم، عازم سوریه شدند. هر روز دو مرتبه با من تماس میگرفتند. صبح شنبه، 11 خرداد ۹۲ بود که برای آخرین بار با یکدیگر صحبت کردیم. بعدازظهر همان روز به شهادت رسیده بودند.در هفتهای که منتظر تماس شهید بودم، چندین مرتبه خواب وی را دیدم. صبح شنبه آشوب عجیبی داشتم. پس از صرف نهار، مادرم گفت: حال مادر امیر خوب نیست، باید به منزل پدرشان برویم. باور نکردم و گفتم: من از صبح نگران هستم، میدانم امیر را از دست دادهام، واقعیت را به من بگویید. هنگامیکه به پاکدشت رسیدیم و آن هیاهو را دیدم، دنیا برای من تیرهوتار شد. «گروهک فرقان» در دمشق تانک شهید را هدف گرفته بود و آرزوی دیدن پیکر پاک شهید را بر دل ما گذاشتند.
روحش شادو یادش گرامی🌷
@sardaraneashgh