الله اکبــر!! سرِ نماز هم بعضی دست بردار نبودند! به محض اینکه قامت می‌بستی، دستت از دنیا کوتاه می شد و نه راه پس داشتی و نه راه پیش پج پج کردن ها شروع می‌شد ... . مثلا می‌خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم !! اما مگر می‌شد با آن تکه‌ها که می‌آمدند آدم حواسش جمعِ نماز باشد !؟ . مثلا یکی می گفت: - واقعا که می‌گویند نماز معراجِ مومن است این نمازها را می‌گویند نه نماز من و تو را ... . - دیگری پیِ حرفش را می‌گرفت که : من حاضرم هرچی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیــرم ... و سومی میگفت : مگر می‌دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها ... اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن: . ببین! ببین! ملائکه دارند قلقلکش می دهند و این جا بود که دیگر نمی‌توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند به خنده تبدیل می شد... خصوصا آنجا که می‌گفتند« . مگر ملائکه نامحرم نیستند؟ و خودشان جواب می دادند: خوب با دستکش قلقلک می‌دهند ...ツ @sardaraneashgh