✍یک سینی گذاشته بودیم وسط ، حلقه زده بودیم دورش داشتیم جمعیتی غذا می خوردیم که حاجی‌ سلیمانی هم آمد. جا باز کردیم نشست لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت بطری را برداشت درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد انگار نه انگار که یکی قبلا از آن خورده. ما رزمنده عراقی بودیم ، حاجی هم فرمانده ایرانی مان ، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده. 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز @sardaraneashgh