✨آن‌وقت در والفجر ۸ شنیدم فرمانده ای از فرماندهان بچه‌اش در اثر تصادف کشته شده است. او را خواستم، در بحبوحه جنگ والفجر۸٫ او را خواستم به او گفتم فلانی این جنگ طولانی است، فکر کردم به او نگویم پسرش کشته‌شده است. ✨گفتم این جنگ طولانی است، این عملیات. تو برو جانشین تو بماند. یک خنده‌ای کرد. وقتی پیش من آمد، خیلی شاداب بود. به‌رغمسختی‌های فراوان جنگ، خندید و گفت: می‌دانی چی میگی. به من میگی تو بحبوحه عملیات من بروم. گفتم آره. گفت بخاطر پسرم؟! او امانت بود از پیش خدا به من تماس گرفتند و گفتم که بچه را دفن کنید، رضایت بدهید و راننده را آزاد کنید. @sardaraneashgh